حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۶۱۴

۱

شدم ز توبهٔ بی صرفه در بهار خجل

مباد از رخ پیمانه میگسار خجل

۲

ز مایه داری اشکم خوش است خاطر دوست

خدا کند، نکند دل مرا ز یار خجل

۳

نکردمش گرو باده از گرانجانی

شدم ز خرقهٔ پشمینه در خمار خجل

۴

فکنده مهره به ششدر مرا تهیدستی

نشسته ام ز حریفان بد قمار خجل

۵

دل فسرده مرا کرده ز آب دیدهٔ خویش

چو تخم سوخته، از ابر نوبهار خجل

۶

نه دست عقده گشایی نه ذوق تسلیمی

چو من مباد کس از جبر و اختیار خجل

۷

به این دو قطره ی خون می کنم گل افشانی

اگر نگردم از آن نازنین سوار خجل

۸

گلوی تشنه من موج خیز کوثر شد

چرا نباشم از آن تیغ آبدار خجل؟

۹

خدای را لب پیمانه بر لبم دارید

گران خمارم و از دست رعشه دار خجل

۱۰

چه شکرها که ندارم ز بی سرانجامی

چو دیگران نیم از روی روزگار خجل

۱۱

به زیر تیغ تو از شرم ناشکیبایی

چو شمع می گزم انگشت زینهار خجل

۱۲

نه دل به جا و نه دین، تا کنم نثار، حزین

نشسته ام به سر راه انتظار خجل

تصاویر و صوت

نظرات