
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۳۱
۱
نگاهش با اسیران بر سر ناز است میدانم
غرور مستی آن حسن طنّاز است، میدانم
۲
چه حد دارم، که نام پنجهٔ مژگان او گیرم
تذرو دل، اسیر چنگل باز است میدانم
۳
به شمع انجمن خاکستر پروانه میگوید
که انجام محبّت رشک آغاز است میدانم
۴
کنون زاهد که با رندان نشستی ترک تقوا کن
که تار سبحهات ابریشم ساز است میدانم
۵
نهان خال تو کی در سبزه خط میتواند شد؟
اگر صد پرده پوشی، نافه غمّاز است میدانم
۶
نبخشد دود شمع خانقاه این روشنی با دل
که این نور از فروغ گوهر راز است میدانم
۷
حزین را عقدههای خاطر از یک پرسشت وا شد
فسون لعل جانبخش تو، اعجاز است میدانم
تصاویر و صوت

نظرات