حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۶۳۲

۱

ز خود دور آن دلارا را نمی دانم نمی دانم

جدا از موج، دریا را نمی دانم نمی دانم

۲

دمید از مشرق هر ذره ای، سر زد ز هر خاری

نهان آن نور پیدا را نمی دانم نمی دانم

۳

لبالب از می دیدار بینم آسمانها را

حجاب باده، مینا را نمی دانم نمی دانم

۴

به چشم جمله ذرات جهان هم سنگ می آید

عیار لعل و خارا را نمی دانم نمی دانم

۵

فریب وعدهٔ امروز و فردا کار نگشاید

که من امروز و فردا را نمی دانم نمی دانم

۶

سرت گردم زبان من شو و با من حکایت کن

بیان رمز و ایما را نمی دانم نمی دانم

۷

نهانی تا به کی در پرده با دل نکته می سنجی

اشارتهای پیدا را نمی دانم نمی دانم

۸

به هر جرمی مگیر، ارشاد کن، بیگانهٔ کیشم

هنوز آیین ترسا را نمی دانم نمی دانم

۹

بیا و در عوض بپذیر از من شیوهء رندی

رسوم زهد و تقوا را نمی دانم نمی دانم

۱۰

تو گر خواهی صمد ، خواهی صنم ، ره گم نمی گردد

ز اسما جز مسما را نمی دانم نمی دانم

۱۱

حزین ، جایی که دارد در بغل هر ذرّه خورشیدی

نزاع شیخ و ملّا را نمی دانم نمی دانم

تصاویر و صوت

دیوان حزین لاهیجی به تصحیح ذبیح الله صاحبکار - محمد علی بن ابی طالب حزین لاهیجی - تصویر ۴۳۴
دیوان حزین لاهیجی (به ضمیمه تاریخ و سفرنامه حزین) کتابفروشی خیام - شیخ محمدعلی بن ابیطالب بن عبدالله حزین لاهیجی - تصویر ۴۲۴

نظرات