
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۳۳
۱
غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم
به شغل دشمنان، از دوست هرگز وا نمی مانم
۲
نمی گردد گره، مجنون صفت مشت غبار من
خراب وحشتم، زندانی صحرا نمی مانم
۳
ز امشب مگذران، گر می کنی فکری به روز من
من آتش به جان، چون شمع تا فردا نمی مانم
۴
گسستن نیست در پی کاروان بی قراران را
چو موج از خود به هر جانب روم تنها نمی مانم
۵
به این ضعفی که نتوانم به سعی از خویشتن رفتن
چرا در خاطر آن یار بی پروا نمی مانم؟
۶
چو طفل اشک، آغوشم به آسایش نمی سازد
گره در دامن مژگان خون پالا نمی مانم
۷
گرامی گوهرم گرد یتیمی آرزو دارد
حزین از سیر چشمی در دل دریا نمی مانم
نظرات