
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۳۹
۱
سر تا قدم از خون جگر، غیرت باغم
گلرنگ تر از لاله بود پنبهٔ داغم
۲
در میکدهٔ درد، چو من نیست حریفی
جوشد ز لب خویش چو تبخاله ایاغم
۳
دارم دلی آزرده تر از خاطر مجنون
آشفته تر از طرهٔ لیلی ست دماغم
۴
تا شور جنون داشت دلم، درد یکی بود
از عشق، پرآشوبتر افتاد فراغم
۵
سرگشتگیم برد ز ره راهنما را
صد خضر درین بادیه گم شد به سراغم
۶
منقار بریدند ز مرغان چمن سیر
خاطر چه گشاید ز نوا سنجی زاغم
۷
افزود حزین آتشم افسانهٔ ناصح
چون لاله ازین باد برافروخت چراغم
نظرات