
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۴۷
۱
پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم
خموشی صحبت خاصی ست، با خود خلوتی دارم
۲
نمی آرد دل آزرده تاب نکهت زلفش
دماغ آشفته ام، از بوی سنبل وحشتی دارم
۳
سر خجلت به پیش افکنده ام از کرده های خود
به بیکاری سر آرم عمر را تا فرصتی دارم
۴
نه جان را وصل دلخواهی، نه دل را قوت آهی
من حسرت نصیب از زندگانی تهمتی دارم
۵
نباشد بهتر از می در کف دریادلان چیزی
به زاهد جام خود را چون نبخشم؟ همّتی دارم
۶
به تن دارم تب گرمی، به لب دارم دم سردی
مرا بیماری عشق است، بر جان منّتی دارم
۷
نمی یابم سراغ لیلی رم خورده خود را
به یاد وحشتش، با چشم آهو الفتی دارم
۸
کسی هرگز نبیند راه از خود رفتن ما را
حزین ، از حلقه مجلس، کمند وحدتی دارم
نظرات