
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۵۱
۱
از خاک آستانت تا دیده دور دارم
جان بی قرار دارم، دل بی حضور دارم
۲
افسانهٔ لب توست، رازی که می سرایم
پیغامی از زبانت، چون نخل طور دارم
۳
تو مهر دل فروزی، من ماه جان گدازم
تا در مقابلی تو، در دیده نور دارم
۴
چل سال شدکه پایم در خارزار گیتی ست
در دل غبار کلفت، زین راه دور دارم
۵
افشاند ساقی عشق، ته جرعه ای به خاکم
دل غرق شوق دارم، سر، مست شور دارم
۶
رفتی و در تب و تاب، انداختی حزین را
بازآ که در فراقت، دل ناصبور دارم
نظرات