
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۷۴
۱
ای غاشیهٔ شوق تو بر دوش نگاهم
صد دجلهٔ خون بی تو، هماغوش نگاهم
۲
زلفت ز تماشای دو عالم نظرم بست
ای حلقه ی فرمان تو درگوش نگاهم
۳
محرومتر از من به وصال تو کسی نیست
از بادهٔ وصل تو رود هوش نگاهم
۴
گرم از نظرم می گذری، برق نباشی؟
یک لحظه توان بود در آغوش نگاهم
۵
دل داده پیامی که زبان محرم آن نیست
خواهد به تو گفتن، لب خاموش نگاهم
۶
مشاطهٔ غم، شاهد نظاره ام آراست
هر دانهٔ اشکی ست، د ُر گوش نگاهم
۷
مست است چنان کز می و ساقی خبرش نیست
از ساغر لعلت، لب می نوش نگاهم
۸
از یک نگه گرم تو، مژگان ترم سوخت
آتش زده ای خانهٔ خس پوش نگاهم
۹
نظاره حزین ، آب کند شرم تماشا
شبنم زده شد روی گل از جوش نگاهم
نظرات