
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۸۷
۱
به امّیدی که لعل جرعهنوشی میزند خونم
چو می از آتش خود خام جوشی میزند خونم
۲
می منصوریم پیموده پیغام همآغوشی
نوای وحدت از فیض سروشی میزند خونم
۳
به شکر تیغ او چون غنچه کامم صد زبان دارد
هزاران نکتهٔ رنگین به گوشی میزند خونم
۴
نباشد شکوه در محشر، شهیدان تغافل را
نفس دزدیده از لعل خموشی میزند خونم
۵
فغان کز سادهلوحی خرقهپوش شهر پندارد
که تهمت بر خط مشکینهپوشی میزند خونم
۶
من آن صید ز جان سیرم، کمینگاه شهادت را
که موج اشتیاق کینهکوشی میزند خونم
۷
حزین از من سبوی چرخ سنگین دل خطر دارد
به موج شور این میخانه جوشی میزند خونم
نظرات