
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۹۳
۱
ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم
به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم
۲
چه سان با اختلاط این منافق پیشگان سازم؟
که از ساز مخالف کاسه طنبور شد گوشم
۳
ندارم چاره چون با ابلهان جز مستمع بودن
چو صحرای قیامت، عرصه گاه شور شد گوشم
۴
کم از کژدم نباشد اختلاط تلخ گفتاران
ز بس نیش زبان خورد از خسان، رنجور شد گوشم
۵
چو با این مرده طبعان زنده درگورم درین محفل
عجب نبود اگر سوراخ مار و مور شدگوشم
۶
ندارد صرفه جز شوریده مغزی فیض صحبتها
ز حرف ریزه خوانان خانهٔ زنبور شد گوشم
۷
اسیر زمهریر صحبت گرم اختلاطانم
ز دم سردان عالم مخزن کافور شد گوشم
۸
نمی افتد خلل در وقتم از آشفته گفتاران
ز بانگ دوست چون دارالحضور طور شد گوشم
۹
حزین از بس که دادم درجهان داد سخن سنجی
به گوهرپروری ها چون صدف مشهور شد گوشم
تصاویر و صوت

نظرات