
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۹۹
۱
جهان را رونق از شادابی گفتار می آرم
زکلک این صفحه را آبی به روی کار می آرم
۲
به درد آورده ام پیمانهٔ مستانه گویی را
به رقص افلاک را زین ساغر سرشار می آرم
۳
صفیر خون چکانم تازه دارد نوبهاران را
چمن را آب و رنگ، از غنچهٔ منقار می آرم
۴
برون از گلشنم امّا دماغ حسرت آلودی
در آغوش شکنج رخنهٔ دیوار می آرم
۵
نفس پرورده ام امّا نوایی می زنم گاهی
که مرغان چمن را بر سر گفتار می آرم
۶
سراغی می دهم زان یار کنعانی که خوبان را
گریبان پاره چون گل بر سر بازار می آرم
۷
تهیدستی مرا شرمنده دارد از چمن پیرا
نهال بید مجنونم، خجالت بار می آرم
۸
سپند من ندارد برگ و ساز شکوه پردازی
مگر آهی که گاهی بر لب اظهار می آرم
۹
به کینم جبهه های غمزه خالی گشت و خاموشم
اگر تیغ تغافل می کشی زنهار می آرم
۱۰
حزین آزادی از بام فلک دارد سبک دوشم
غلام همتم، در بندگی اقرار می آرم
نظرات