
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۰۰
۱
به دست آمد مرا تا زلف او، تدبیرها کردم
ز دوری تا به یادش آمدم شبگیرها کردم
۲
به سنگ آمد خدنگ نالهٔ من از دل سختش
به خارا گر ز آه آتشین تأثیرها کردم
۳
سواد خامهٔ من صرف این غافل نهادان شد
جواهر سرمه ای در چشم این تصویرها کردم
۴
شکار زهد در فتراک سعی آسان نمی آید
کمند سبحه را در گردن تزویرها کردم
۵
تن خارا نهادم، تیغ را داندانه می سازد
چها از سخت جانی با دم شمشیرها کردم
۶
چو دیدم بر نمی تابد رخ من گرد درها را
غبار آستان خویش را اکسیرها کردم
۷
حزین از مستی غفلت کشیدم جام هشیاری
پریشان خوابی اعمال را تعبیرها کردم
نظرات