حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۷۰۱

۱

می شود دل چو گل از عیش پریشان چه کنم؟

غنچه سان گر نکشم سر به گریبان چه کنم؟

۲

داده جمعیت دلهای اسیران بر باد

نکنم شکوه از آن زلف پریشان چه کنم؟

۳

دل به آن چشم فسون ساز که چشمش مرساد

من گرفتم ندهم، با صف مژگان چه کنم؟

۴

طعنه بر بی دل و دینان مزن ای زاهد شهر

دل و دین می برد آن نرگس فتان چه کنم؟

۵

سر و سامان بود ارزانی ناقص خردان

من که دیوانهٔ عشقم سر و سامان چه کنم؟

۶

چند گویی که به دل مهر بتان پنهان دار

بوی یوسف رود از مصر به کنعان چه کنم؟

۷

من نه آنم که به دنبال دل از جا بروم

می کشد سوی خود آن سرو خرامان چه کنم؟

۸

می زنم خویش به آن شعلهٔ بی باک حزین

بیش ازین نیست مرا طاقت هجران چه کنم؟

تصاویر و صوت

نظرات