
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۰۸
۱
چه پروا توشهٔ واماندگی چون در کمر دارم
به جایی می رسم اکنون که سامان سفر دارم
۲
خرد در عاشقی بر من عبث افسانه می خواند
درین مکتب کتاب هفت ملت را ز بر دارم
۳
یتیمان محبت را وفایی دایه نگذارد
که با هر قطره اشک گرم خود لخت جگر دارم
۴
عجب نبود اگر زرّین چو خورشید است مژگانم
خیال آتشین رخساره ای شمع نظر دارم
۵
کهن ویرانهٔ عالم، حزین از من خطر دارد
که طوفانی نهان در آستین از چشم تر دارم
تصاویر و صوت

نظرات