
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۱
۱
از نالهٔ عاشق چه خبر بوالهوسی را
آری خبر از درد کسی نیست کسی را
۲
هر خیره سری چاشنی درد نداند
از مائدهٔ عشق، چه قسمت مگسی را
۳
زخم دل نالان مرا، چاره محال است
مرهم چه نهی سینهٔ چاک جرسی را؟
۴
شرمندهٔ یک بوسه نیم زان لب جان بخش
هرگز نپذیرفت ز ما، ملتمسی را
۵
گلگشت چمن گر به زغن گشت مسلّم
در بسته به ما داد محبت قفسی را
۶
رفتند چو باد سحری، خرده شناسان
چون گل به دعا می طلبم، همنفسی را
۷
با پردهٔ گوشی، نشود ساز خروشم
در خاک برم حسرت فریاد رسی را
۸
با سفله، سری همّت آزاده ندارد
هرگز گل دستار نسازیم خسی را
۹
رفته ست حزین از گرهت تا زده ای دم
حیف است غنیمت نشماری نفسی را
تصاویر و صوت

نظرات