
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۱۴
۱
زاهد از پای خم باده چه سان برخیزم؟
من نیفتاده ام آن سان که توان برخیزم
۲
صبح محشر که سر از خواب گران بردارم
هم به رخساره ی ساقی نگران برخیزم
۳
دست افتاده کسی نیست که گیرد، جز می
اگر آید به کفم رطلل گران، برخیزم
۴
نظری بر دل زارم فکن ای نور قدیم
رخ نما، تا ز ظلام حدثان برخیزم
۵
مشکل این است که از کوی تو نتوانم خاست
ور نه آسان ز سر هر دو جهان برخیزم
۶
من افتاده خدا را به خرابات برید
تا ز فیض نظر پیر مغان برخیزم
۷
شدم از دست حزین ، دوش که حافظ می گفت
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم؟
تصاویر و صوت

نظرات