
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۲۱
۱
نشد فغان به اثر تا ره جنون نزدم
سخن به نشئه نشد تا نفس به خون نزدم
۲
گرفته است سبوی مرا به سنگ چرا؟
گلی به شیشهٔ این چرخ آبگون نزدم
۳
به نزد شعبده بازان پیاده فرزین است
منم که نقش دغل با سپهر دون نزدم
۴
سبک سران پی کلکم روند و افسوس است
که نعل رخش سخن را چرا نگون نزدم؟
۵
چو سلک نظم جگر پاره ها گسسته حزین
گره به رشته این اشک لاله گون نزدم
نظرات