
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۳۳
۱
ز چشمم آستین بردار تا سیل دمان ریزم
جگر پرگاله ها از دیده های خونفشان ریزم
۲
همان از طبع همّت پیشه دارم شرمساری ها
اگر نقد بهاران را به دامان خزان ریزم
۳
نیارم پای کم ، با ناتوانان از قوی دستان
ز غیرت مشت خاک خود به چشم آسمان ریزم
۴
شود سرسبزی نخل وفا، روز وصال او
من این اشکی که در هجران آن نامهربان ریزم
۵
به عمر جاودان پی برده ام از همّت ساقی
شراب خضر در جام سکندر، رایگان ریزم
۶
حزین از باده ای مستم که رقصد هرکف خاکش
اگر ته جرعه ای، بر دخمهٔ کاووسیان ریزم
نظرات