
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۴۱
۱
اگر خورشید را در زیر دامان می توان کردن
گلِ داغ تو را در سینه پنهان می توان کردن
۲
نمی دارد سحر، هر چند می دانم شب هجران
درین غم طرّهٔ آهی پریشان می توان کردن
۳
گرفتم صید مطلب نیست در دست کسی امّا
کمند ناله بی درد، پیچان می توان کردن
۴
چمن هر چند دلگیر است بی آن گلعذار امّا
ترنّم گونه ای با عندلیبان می توان کردن
۵
به حالم گرچه رحمت نیست امّا از دل آسایی
دُر اشکی، ز کنج دیده غلتان می توان کردن
۶
تو را رسوا اگر خواهد حزین آن یار پنهانی
دو عالم چاک را نذر گریبان می توان کردن
تصاویر و صوت

نظرات