
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۴۶
۱
کوتاه ماند دست تمنّا در آستین
داریم گریه بی تو چو مینا در آستین
۲
تا صبح حشر پرده نشین است همچنان
از شرم ساعدت، ید بیضا در آستین
۳
ثابت نمی شود به تو خون شهید عشق
خنجر به دست داری و حاشا در آستین
۴
منّت خدای را که درین خشک سال دهر
دارد کفم ز آبله، دریا در آستین
۵
روشن چراغ مسجد و میخانه از من است
در دست سبحه دارم و مینا در آستین
۶
تا داده اند خرقهٔ تقوا ز مشربم
بوده ست شیشه در بغلم یا در آستین
۷
دارند عالمی چو حزین نیازمند
در راه تیغ ناز تو جانها در آستین
تصاویر و صوت

نظرات