
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۵۷
۱
نمودی جلوه ای شیرین شمایل در خیال من
حنای پای گلگونت شود، خون حلال من
۲
گرانی می کشد از تار کاکل، سرو ناز تو
نداری طاقت بار دلی، نازک نهال من
۳
به این ضعفی که نتوانم نمودن راست، قامت را
کشیدی بر سرم تیغ جفا، ابرو هلال من
۴
زتیغت بسمل من زخم دیگر آرزو دارد
هلاک خویت ای بیدادگر، رحمی به حال من
۵
تنم دل شد، دل من جان، بنازم همّتت ساقی
به یک پیمانهٔ می، جام جم کردی سفال من
۶
نمی یابد به جنت عاشق از قید غم آزادی
نمی گردد زگلشن شاد، مرغ بسته بال من
۷
حزین چون غنچه برلب می زنم مهرخموشی را
مبادا در دلش رحم آورد عرض ملال من
نظرات