
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۷۷
۱
ز رخ چون آتش موسی نمودی، سینه سینا کن
لبت را چون دم عیسی ست، این دل مرده احیا کن
۲
چو نگذاری به عقلم، رهنمون کن شور سودایی
ز شهر آواره ام چون می کنی، مجنون صحرا کن
۳
فروزان چهره چون شمع آمدی، پروانه ات گردم
به بالینم دمی بنشین و جانبازی تماشا کن
۴
گره در دیده ام گردید طوفان سرشک از غم
عنان گریه را بگذار و سیر موج دریا کن
۵
حریف میگساران نیستی خشکی مکن زاهد
هماورد دل دریا نیی، ای خس مدارا کن
۶
چو مرد دین نیی با نفس کافر برنمی آیی
سکندر نیستی اندیشه از نیروی دارا کن
۷
حزین از خامه چون مشّاطهٔ حسن ادا گشتی
به کف تا شانه داری، عقده از زلف سخن وا کن
تصاویر و صوت

نظرات