
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۸۷
۱
کام دلی به عالم ناپایدار کو؟
گیرم که زِه کنیم کمان را شکار کو؟
۲
سودای عشق دست و دل از کار برده است
دستی که واکند گره از زلف یار کو
۳
مست گذاره است درین بزم هر که هست
در دور چشم سرخوش ساقی خمار کو؟
۴
ساقی کف زمانه پر است از عطای تو
ای ابر فیض، قسمت این خاکسار کو؟
۵
عالم تمام مظهر آن حسن مطلق است
آیینه است عالمی، آیینه دار کو؟
۶
از خواری جهان رخ اقبال تازه دار
بنگر ثبات رنگ گل اعتبار کو؟
۷
یک نغمهای که از دل عشاق غم برد
در پردهٔ مخالف لیل و نهار کو؟
۸
یک گرم رو که شعله برین خار و خس زند
از دودمان عشق درین رهگذار کو؟
۹
این بیستون هزار چو فرهاد دیده است
افتاده کار بر سر هم، مرد کار کو؟
۱۰
یک سرگذشته ای ز خراباتیان عشق
تا پا زند به دولت ناپایدار کو؟
۱۱
دریای عشق، چون نفس از دل کشد حزین
موجی که خوبش را نزند برکنارکو؟
نظرات