
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۷۸۹
۱
جان را سپند ساز و به آتش نثار شو
با دل قرار عشق ده و بی قرار شو
۲
هر سو چو موج، قطرهٔ خود را عنان مده
سر را به جیب کش، گهر آبدار شو
۳
خواهی ز سنگ حادثه نخل تو وارهد
در گلشن جهان تهی از برگ و بار شو
۴
آسودگی ست پردهٔ غفلت در این سرا
ای دیده موج خون زن و ای دل فگار شو
۵
از درد عشق چهره چو خورشید زرد ساز
زین کان کیمیا، زر کامل عیار شو
۶
هرگز نگشته جمع به هم عشق و سرکشی
خواهی که بار عشق کشی، بردبار شو
۷
سرّ سواد، نقطه دل کرده ای حزین
بنشین و قطب دایرهٔ روزگار شو
تصاویر و صوت


نظرات