
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۸۱۵
۱
در دیده نگاه تو که از جوش فتاده
مستی ست که در میکده خاموش فتاده
۲
مشکیست که دارد جگر نافه پر از خون
خالی که بر آن عارض گلپوش فتاده
۳
غارتگر جمعیت دلهاست ببینید
زلفی که پریشان به بر و دوش فتاده
۴
مایوس مکن چشم به راهان چمن را
از شوق تو گل یک چمن آغوش فتاده
۵
کو صاحب هوشی که کند فهم، سروشم
کار سخنم با لب خاموش فتاده
۶
هر جرعه این غمکده را باده به رنگی ست
ته شیشه عشق است که سر جوش فتاده
۷
با دولت بیدار، هماغوش کند خواب
چشمی که بر آن صبح بناگوش فتاده
۸
کو عشق که از داغ چراغی بفروزم؟
بختم چو شب هجر سیه پوش فتاده
۹
فکر تو خموشی ست حزین از سخن عشق
این کهنه شرابی ست که از جوش فتاده
تصاویر و صوت


نظرات