
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۸۴۰
۱
ای سوختهٔ عشق چرا کم ز سپندی؟
از خویش برون آی به یاهوی بلندی
۲
بر خویش نبالیم به درویشی و شاهی
بر دوش نداریم پلاسی و پرندی
۳
با سوخته جانان چه کند آتش دوزخ
من ساخته ام با تب هجران تو چندی
۴
مردی بود از نفس خطرناک گذشتن
زبن خندق آتش، بجهانیم سمندی
۵
گفتی که حزین در غم ما، حال دلت چیست؟
آتش به دل سوخته ام باز فکندی
نظرات