
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۸۴۱
۱
بر دیده کشم سرمه ز خاک کف پایی
شاید که دهد اشک مرا رنگ حنایی
۲
می در قدح و باد صبا بر سر لطف است
دارد چمن امروز عجب آب و هوایی
۳
دولت طلبی، دامن دل را مده از دست
شاید که برون آید ازین بیضه همایی
۴
نالیدن بلبل ز نو آموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی
۵
کرده ست بهار عجبی خار بیابان
از دشت گذشته ست مگر آبله پایی
۶
داده ست غمت، رخصت شبگیر به آهم
شاید رسد این قاصد بی درد به جایی
۷
خود را برسانید به یاران سبک پی
می آید ازین قافله آواز درایی
۸
گلشن به نسیمی شکند عهد هزاران
در کشور خوبان نبود رسم وفایی
۹
دور از گل رویت نفسی نیست حزین را
مانده ست به جا، بلبل بی برگ و نوایی
نظرات