
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۸۶۱
۱
به قید آب وگل ای جان ناتوان چونی؟
دپن کهن قفس ای سدره آشیان، چونی؟
۲
تو شمع محفل انسی به تیره وحشتگاه
تو زبب ىسند قدسی، بر آستان چونی؟
۳
عنان گسسته، تو را بحر جود میجوید
به ریگ بادیه، ای ماهی تپان چونی؟
۴
زلال خضر، تو را، سینه چاک می طلبد
نفس گداخته، دنبال کاروان چونی؟
۵
به جلوه بود، مدار تو شوخ چشم شرار
نشسته در دل سنگ، ای سبک عنان چونی؟
۶
تو رشک یوسف مصری، فتاده در چه تن
تو بازکنگر عرشی، به خاکدان چونی؟
۷
فروغ حسن تو را آفت زوال نبود
به عقده ذنب ای مهر خاوران چونی؟
۸
هلاک شیوه شوخی شوم که گفت، حزین
جدا ز وصل من ای زار خسته جان چونی؟
تصاویر و صوت

نظرات