حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۸۶۶

۱

طبیب من، حرا از خسته جان خود نمی پرسی؟

توان پرسیدنی، وز ناتوان خود نمی پرسی

۲

قلم کی محرم و قاصد کجا درد سخن دارد

چرا احوال ما را، از زبان خود نمی پرسی؟

۳

مگر آگه نیی از سوختن ای شمع بی پروا

که از پروانهٔ آتش به جان خود نمی پرسی؟

۴

نسیم آشفته می گوید، سراغ نافهٔ چین را

چرا از طرّهٔ عنبرفشان خود نمی پرسی؟

۵

اگر باور نداری شرح جور از من، چرا باری

حدیثی از دل نامهربان خود نمی پرسی؟

۶

شکار خسته می داند، عیار سختی بازو

چرا از زخم دل، زور کمان خود نمی پرسی؟

۷

سرت گردم، چه دیدی کز حزین گردانده ای دل را

ز دستان سنج دیرین، داستان خود نمی پرسی؟

تصاویر و صوت

نظرات