حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۸۷۶

۱

دو خصم داده به هم دست و این فگار یکی

یکی تو دشمن جانیّ و روزگار یکی

۲

به خون من دو زبردست، هم زبان شده اند

نگاه مست یکی، چشم میگسار یکی

۳

دو فتنه گر به کمین دل رمیدهٔ ماست

کمند طره یکی، زلف تابدار یکی

۴

یکی، دو کرده غمم را فریب وعدهٔ تو

بلای هجر یکی، درد انتظار یکی

۵

نه در دلی و نه در دیدهٔ خراب مرا

ازین دو خانه، نیامد تو را به کار یکی

۶

نیم به هجر تو تنها، دو همنشین دارم

دل شکسته یکی، جان بی قرار یکی

۷

به عندلیب چمن نوبت فغان نرسد

حدیث جورت اگر گویم، از هزار یکی

۸

کنون دو سلسله جنبان بود جنون مرا

خط عبیر شمیمت یکی، بهار یکی

۹

خدنگ های تغافل خطا نمی گردد

ز شست غمزه ات، ای نازنین سوار، یکی

۱۰

گدا و شاه به تنهایی از جهان رفتند

درین دیار، به یاری نشد دچار، یکی

۱۱

به دهر، الفت و انصاف نیست یاران را

یکی حریف نشاط است و سوگوار، یکی

۱۲

زگرد حادثه میدان روزگار پر است

خدا کند که برآید ازین غبار، یکی

۱۳

ز بزم وصل، حزین این قدر خبر دارم

که بیخودانه، سرم داشت درکنار، یکی

تصاویر و صوت

نظرات