حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۸۷۸

۱

ز عاشق شکوه ای جز مهر ورزیدن نمی دانی

عبث رنجیده ای، اسباب رنجیدن نمی دانی

۲

از آن، لب زیر دندان ندامت داری، ای عاقل

که چون دیوانگان، زنجیر خاییدن نمی دانی

۳

گل داغی ز باغ زندگانی نیست در دستت

تهی کف می روی زاهد،که گل چیدن نمی دانی

۴

نخوردی خون دل ای صوفی و در رقص طاماتی

چه مستی می کنی، چون باده نوشیدن نمی دانی؟

۵

حزین اکنون نواسنج گلستان شد، تو ای بلبل

نفس را درگلو بشکن که نالیدن نمی دانی

تصاویر و صوت

نظرات