
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۱۰۵
۱
غافل که سینه، آتش آهن گداز داشت
خون شد دلی که آن همه پیکان ناز داشت
۲
او را از جور، نالهء عجزی که باز داشت
خون ستمکشان اسیرش به گردن است
نظرات