
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۱۱۴
۱
روشن از حیرت دل شد که دلارایی هست
در بر این آینه را، آینه سیمایی هست
۲
پای آوارگیم، رهبر دامن نشود
گر بجز کوی تو، پنداشته ام، جایی هست
۳
وسعت آباد دل، افتاده حزین در پیشت
برو از خویش که خوش دامن صحرایی هست
نظرات