حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۳۱۱

۱

تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده

کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده

۲

صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیریست

ازکف شراب رفته، در سر خمار مانده

۳

چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟

ایام عیش رفته، شبهای تار مانده

تصاویر و صوت

نظرات