
حزین لاهیجی
بخش ۱۸ - در صفت خاموشی گوید
۱
تو را تا نباشد گرانمایه ای
به از خامشی، نیست پیرایه ای
۲
نداری زبان سخن گستری
چرا مستمع را، جگر می خوری؟
۳
به گفتار، ضایع مکن خویش را
مشوران دل حکمت اندیش را
۴
حزین، ار چه گفتار در شان توست
سخن، کار کلک زبان دان توست
۵
خمش کن، که گوهر شناسنده نیست
بهای خزف ریزه و دُر یکی ست
۶
ستاینده خواهد نیوشنده ای
تو بیهوده تا چند، کوشنده ای؟
۷
ز داننده، کم گفتن اکنون نکوست
جهان پر ز نادان بسیار گوست
۸
گذشتند یاران معنی گرای
چو رهرو نبینی مجنبان درای
۹
نهفتن سخن را ز نابخردان
صواب است، مگشای بیجا زبان
نظرات