
حزین لاهیجی
بخش ۸ - حکایت در محافظت حال و مراقبت مآل
۱
یکی بار دل در گل افتاده ای
سخن راند در خبث آزاده ای
۲
سخن چین، حدیثش، به آزاده گفت
نگر تا چه سان گوهر راز سفت
۳
که بگذار بیهوده گفتار را
به کج نغمه، مگشای منقار را
۴
مرا هست در پیش، راهی شگرف
به صد حیرتم غرق و دریاست ژرف
۵
به ساحل اگر بخت شد رهنمون
و زین لجه، رخت من آمد برون
۶
ندارم ز بد گفتنش هیچ باک
کجا گیرد آلودگی، جان پاک؟
۷
وگر برنیاید سبویم درست
شود رشته ها پنبه و کار سست
۸
از آنم نکوتر نگوید کسی
سزاوار ناخوشترم زان بسی
۹
حزین، سیرت رهروان یادگیر
سراسر حدیث جهان بادگیر
۱۰
تو را با خود افتاده، آموزگار
به نیک و بد کس مبر روزگار
۱۱
حریفان دغلباز و ره پیچ پیچ
مبادا که فرصت ببازی به هیچ
تصاویر و صوت

نظرات