
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱
۱
مه من، بجلوه گاهی که ترا شنودم آنجا
جگرم ز غصه خون شد، که چرا نبودم آنجا؟
۲
گه سجده خاک راهت بسرشک می کنم گل
غرض آنکه دیر ماند اثر سجودم آنجا
۳
من و خاک آستانت، که همیشه سرخ رویم
بهمین قدر که روزی رخ زرد سودم آنجا
۴
بطواف کویت آیم، همه شب، بیاد روزی
که نیازمندی خود بتو می نمودم آنجا
۵
پس ازین جفای خوبان ز کسی وفا نجویم
که دگر کسی نمانده که نیازمودم آنجا
۶
بسر رهش، هلالی، ز هلاک من کرا غم؟
چو تفاوتی ندارد عدم و وجودم آنجا
نظرات
رامین خسروی
آناهیتا
جم