
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۰۹
۱
باغ عیش من بجای گل همه خار آورد
آری، این نخلی که من دارم، همین بار آورد
۲
کوه از سیل سرشکم در صدا آید، بلی
گریه من سنگ را در ناله زار آورد
۳
عالمی در گریه است از ناله جانسوز من
نوحه ای کز درد خیزد گریه بسیار آورد
۴
گر دل آزرده را جز داغ او مرهم نهم
بر دل آن مرهم شود داغی که آزار آورد
۵
هر که ابروی تو دید و مایل محراب شد
زود باشد کز خجالت رو بدیوار آورد
۶
تا ز خورشید جمالت گرم شد بازار حسن
هر دم این دیوانه را سودا ببازار آورد
۷
پای بر فرق هلالی نه، که بهر مقدمت
هر زمان صد گوهر از چشم گهر بار آورد
نظرات