
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
تا کی آن شوخ نظر بر دگری اندازد؟
کاشکی جانب ما هم نظری اندازد
۲
آه از آن خنجر مژگان، که بهر چشم زدن
چاکها در دل خونین جگری اندازد
۳
بخت بد گر نرساند خبر وصل ترا
باری از مرگ رقیبان خبری اندازد
۴
ای خوش آن عاشق پر ذوق، که از غایت شوق
دست در گردن زرین کمری اندازد
۵
سر گرانست هلالی، قدح باده بیار
تا شود مست و بپای تو سری اندازد
نظرات