
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۱۳
۱
شب هجران رسید و محنت بسیار پیدا شد
بیا، ای بخت، کاری کن، که ما را کار پیدا شد
۲
بکنج عافیت، می خواستم، کز فتنه بگریزم
بلای عشق ناگه از در و دیوار پیدا شد
۳
جگر خونست، ازان این گریه خونین پدید آمد
دلم زارست، ازان این نالهای زار پیدا شد
۴
نمی خواهم که: خورشید جمالش جلوه گر گردد
در آن منزل که روزی سایه اغیار پیدا شد
۵
عزیزان را ز سودای کسی آشفته می بینم
مگر آن یوسف گم گشته در بازار پیدا شد؟
۶
طبیبا، هر کرا بیماری هجران فگند از پا
اجل پیش از تو بر بالین آن بیمار پیدا شد
۷
بسویش بگذر، ای باد صبا وزمن بگو آنجا
که: در هجرت هلالی را بلا بسیار پیدا شد
نظرات