
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۱۷
۱
گر برون میآید، آن بیرحم، زارم میکشد
ور نمیآید، به درد انتظارم میکشد
۲
گر، معاذ الله، نباشد دولت دیدار او
محنت هجران به اندک روزگارم میکشد
۳
ای که گویی: بر سر آن کوی خواهی کشته شد
راضیم، بالله، اگر دانم که یارم میکشد
۴
هرگه امسالش عتابآلوده میبینم به خود
یاد آن مسکیننوازیهای پارم میکشد
۵
چون برون آید، کُلَهْ کج کرده، دامن بر زده
دیدن جولان آن چابکسوارم میکشد
۶
ساقیا، امشب که مستم لطف کن خونم بریز
ور نه، چون فردا شود، رنج خمارم میکشد
۷
زیر بار غم، هلالی، کار من جان کندنست
وه! که آخر محنت این کار و بارم میکشد
تصاویر و صوت

نظرات