هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۱۲۱

۱

از حال و دل و دیده مپرسید که چون شد؟

خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد

۲

ما بی خبران، چون خبر از خویش نداریم

حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟

۳

دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری

بگذار، خدا را، که دل از دست تو خون شد

۴

تا باد صبا در شکن زلف تو ره یافت

بهر دل ما سلسله جنبان جنون شد

۵

کردیم بامید وفا صبر، ولیکن

هر چند که کردیم جفای تو فزون شد

۶

هر قصر امیدی، که برافراخته بودیم

از سیل فراق تو بیک بار نگون شد

۷

در عشق تو گویند: بشد کار هلالی

کاری که مراد دل او بود کنون شد

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۷۸

نظرات