
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۲۸
۱
دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد
خدا را، چاره دل کن، که این مسکین بجان آمد
۲
بیا، ای سرو، گلزار جوانی را غنیمت دان
که خواهد نوبهار حسن را روزی خزان آمد
۳
ببزم دیگران، دامن کشان، تا کی توان رفتن؟
بسوی عاشقان هم گاه گاهی میتوان آمد
۴
حیاتی یافتم از وعده قتلش، بحمد الله!
که ما را هر چه در دل بود او را بر زبان آمد
۵
سر زلفت ز بالا بر زمین افتاد و خوشحالم
که بهر خاکساران آیتی از آسمان آمد
۶
ملولم از غم دوران، سبک دوشی کن، ای ساقی
ببر این کوه محنت را، که بر دلها گران آمد
۷
کمند زلف لیلی میکشد از ذوق مجنون را
که از شهر عدم بیخود بصحرای جهان آمد
۸
بامیدی که در پای سگانت جان برافشاند
هلالی، نقد جان در آستین، بر آستان آمد
نظرات