هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۱۳

۱

آرزومند توام، بنمای روی خویش را

ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را

۲

جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی

هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را

۳

خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من

همچو روی خویش نیکو ساز خوی خویش را

۴

چون بکویت خاک گشتم، پایمالم ساختی

پایه بر گردون رساندی خاک کوی خویش را

۵

آن نه شبنم بود ریزان، وقت صبح، از روی گل

گل ز شرمت ریخت بر خاک آبروی خویش را

۶

مرده ام، عیسی دمی خواهم، که یابم زندگی

همره باد صبا بفرست بوی خویش را

۷

بارها گفتم: هلالی، ترک خوبان کن، ولی

هیچ تأثیری ندیدم گفتگوی خویش را

تصاویر و صوت

ااا راستین معتبرزاده ااا تکنوازی تار استاد فرهنگ شریف در آواز اصفهان ااا :

نظرات