
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۳۱
۱
عارضت هست بهشتی، که عیان ساخته اند
قامتت آب حیاتی، که روان ساخته اند
۲
این چه گلزار جمالست، که بر قامت تو
از سمن عارض و از غنچه دهان ساخته اند؟
۳
لبت، آیا چه شکر ریخت که گفتار ترا
همه شیرین سخنان ورد زبان ساخته اند؟
۴
بر گل روی تو آن سبزه تر دانی چیست؟
فتنه هایی که نهان بود عیان ساخته اند
۵
برگمانی دهنت ساخته اند اهل یقین
چون یقین نیست، ضرورت، بگمان ساخته اند
۶
مکن، ای دل، هوس گوشه آن چشم، بترس
زان بلاها که در آن گوشه نهان ساخته اند
۷
گر مرا نام و نشان نیست، هلالی، چه عجب؟
عاشقان را همه بی نام و نشان ساخته اند
نظرات