
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۳۲
۱
جان من، بهر تو از جان بدنی ساختهاند
بر وی از رشته جان پیرهنی ساختهاند
۲
بر گلت سبزه عنبرشکنی ساختهاند
از گل و سبزه عجایب چمنی ساختهاند
۳
تن سیمین تو نازک، دل سنگین تو سخت
بوالعجب سنگدل و سیمتنی ساختهاند
۴
الله! الله! چه توان گفت رخ و زلف ترا؟
گوییا از گل و سنبل چمنی ساختهاند
۵
خوش بخند، ای گل بستان لطافت، که ترا
بر گل از غنچه خندان دهنی ساختهاند
۶
من که باشم که تو گویی سخن همچو منی؟
مردم از بهر دل من سخنی ساختهاند
۷
میکنم کوه غم از حسرت شیریندهنان
از من، این سنگدلان، کوهکنی ساختهاند
۸
بعد ازین راز هلالی نتوان داشت نهان
که بهر خلوت از آن انجمنی ساختهاند
نظرات