
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۳۹
۱
رند لب تشنه چرا جام شرابی نزند؟
چون کسی بر جگر سوخته آبی نزند
۲
هر که خواهد که دمی جام کشد، همچو حباب
خیمه عشق چرا بر سر آبی نزند؟
۳
شهر ویران کنم از اشک خود، ای گنج مراد
تا دم از عشق تو هر خانه خرابی نزند
۴
با همه مشک فشانی نتواند سنبل
که خم زلف ترا بیند و تابی نزند
۵
یار بد خوست، هلالی، طمع خام مکن
با حذر باش، که شمشیر عتابی نزند
نظرات