هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۱۴۶

۱

دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود

غافل مشو، که آه من دردمند بود

۲

از ما شمار خیل شهیدان خود مپرس

آن خیل بی شمار که داند که چند بود؟

۳

بستم بطره تو دل و رستم از غمت

آری، علاج عاشق بیچاره بند بود

۴

یک ذره مانده بود ز من در شب فراق

آن ذره هم بر آتش هجران سپند بود

۵

جان با سگان دوست، هلالی، سپرد و رفت

این شیوه گر پسند و گر ناپسند بود

تصاویر و صوت

نظرات