
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۴۷
۱
شیرین دهنا، این همه شیرین نتوان بود
شیری که تو خوردی مگر از ریشه جان بود؟
۲
این حسن چه حسنست که از پرده عیان ساخت؟
نقشی که پس پرده تقدیر نهان بود
۳
تنها نه من از واقعه عشق خرابم
مجنون هم ازین واقعه رسوای جهان بود
۴
امروز نشد نام و نشان دل من گم
تا بود دل گم شده، بی نام و نشان بود
۵
دی بود گمان کز غمت امروز بمیرم
امروز یقینست مرا هر چه گمان بود
۶
هر تیر جفایی، که دو ابروی تو افگند
بس کارگر آمد، که بزور دو کمان بود
۷
خود را خس و خاشاک درت گفت، هلالی
تحقیق نمودیم بسی کمتر ازان بود
تصاویر و صوت

نظرات