
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۱۵۳
۱
هر گه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد
مینهم سر بر زمین تا پا بروی من نهد
۲
آنکه هر سو کشته ای سر مینهد بر پای او
کشته آنم که روزی پا بسوی من نهد
۳
خوی او تندست با من، گو: رقیب سنگدل
تا برآرد تیغ و پیش تند خوی من نهد
۴
رازها در سینه دارم، گوشه ای خواهم که: یار
ساعتی گوش رضا بر گفتگوی من نهد
۵
دفع سودای سر زلف تو نتواند حکیم
گر دو صد زنجیر بر هر تار موی من نهد
۶
گرد غم را گر بآب دیده بنشانم دمی
باز برخیزد، قدم در جستجوی من نهد
۷
بوی مشک آید ز اوراق هلالی سالها
گر دمی پیش غزال مشکبوی من نهد
نظرات